فلسفه مدیریت آموزشی- جلسه اول
نویسنده : آقای روزبه
مدیریت آموزشی در واقع یک علم میان رشته ای است که از سایر علوم هم استفاده می کند و علوم دیگر از این علم.
سرفصل اول: مفهوم فلسفه و کاربرد آن در علوم و مدیریت (به مفهوم عام)
24/11/1356 حضرت امام خمینی می فرمایند: این زمزمه بسیار ناراحت کننده که اخیرا در بین بعضی جوانان شایع شده که درس خواندن چه فایده ای دارد مطلبی است انحرافی و مطمئنا از روی جهالت و بی خبری و یا با سوء نیت و القائات شیطانی که می خواهند طلاب علوم دینی را از علوم اسلامی باز دارند که احکام اسلام به طاق فراموشی سپرده شود و محو آثار دیانت به دست خودمان تحقق پیدا کند و جوانان دانشگاهی ما را سربار و متکی به قشرهای استعمار بار بیاورند که همه کس و همه چیز وارداتی باشد که احتیاج به اجنبی در تمام ابعاد و رشته های علمی بیشتر و روزافزون تر شود.
فلسفه چیست؟ مفاهیم مختلف فلسفه، رابطه بین علم و فلسفه، گستره ی علم و کاربرد فلسفه، کاربرد فلسفه در مدیریت.
فلسفه ترجمه لغت یونانی «فیلاسوفیا» از ترکیب دو جزء «فیلا» و «سوفیا» به معنی «دوست داری» و «حکمت و دانش». سقراط اولین کسی است که کلمه فیلسوف را برای خود به کار برد و گروهی هم قبل از او بودند به نام «سوفیست». هر اندیشمند تعریفی دارد. کانت فلسفه را ترادف با «ما بعدالطبیعه» می داند، ریچارد به معنای «طرز تفکر و نگرش خاص نسبت به یک چیز یا موضوعی». علامه طباطبایی فلسفه را «یافتن حقیقت» می داند، «حقیقت هر چیزی» و این معناست که فلسفه را از علوم دیگر جدا می کند. با توجه به جمیع موارد فوق و اشارات دوستان (مشارکت کنندگان در بحث) فلسفه «معرفت و شناخت» نسبت به هر چیز و موضوع، معرفت و شناخت حقیقت چیز یا موضوعی.
بقیه در ادامه مطلب ...
مدیریت آموزشی در واقع یک علم میان رشته ای است که از سایر علوم هم استفاده می کند و علوم دیگر از این علم.
سرفصل اول: مفهوم فلسفه و کاربرد آن در علوم و مدیریت (به مفهوم عام)
24/11/1356 حضرت امام خمینی می فرمایند: این زمزمه بسیار ناراحت کننده که اخیرا در بین بعضی جوانان شایع شده که درس خواندن چه فایده ای دارد مطلبی است انحرافی و مطمئنا از روی جهالت و بی خبری و یا با سوء نیت و القائات شیطانی که می خواهند طلاب علوم دینی را از علوم اسلامی باز دارند که احکام اسلام به طاق فراموشی سپرده شود و محو آثار دیانت به دست خودمان تحقق پیدا کند و جوانان دانشگاهی ما را سربار و متکی به قشرهای استعمار بار بیاورند که همه کس و همه چیز وارداتی باشد که احتیاج به اجنبی در تمام ابعاد و رشته های علمی بیشتر و روزافزون تر شود.
فلسفه چیست؟ مفاهیم مختلف فلسفه، رابطه بین علم و فلسفه، گستره ی علم و کاربرد فلسفه، کاربرد فلسفه در مدیریت.
فلسفه ترجمه لغت یونانی «فیلاسوفیا» از ترکیب دو جزء «فیلا» و «سوفیا» به معنی «دوست داری» و «حکمت و دانش». سقراط اولین کسی است که کلمه فیلسوف را برای خود به کار برد و گروهی هم قبل از او بودند به نام «سوفیست». هر اندیشمند تعریفی دارد. کانت فلسفه را ترادف با «ما بعدالطبیعه» می داند، ریچارد به معنای «طرز تفکر و نگرش خاص نسبت به یک چیز یا موضوعی». علامه طباطبایی فلسفه را «یافتن حقیقت» می داند، «حقیقت هر چیزی» و این معناست که فلسفه را از علوم دیگر جدا می کند. با توجه به جمیع موارد فوق و اشارات دوستان (مشارکت کنندگان در بحث) فلسفه «معرفت و شناخت» نسبت به هر چیز و موضوع، معرفت و شناخت حقیقت چیز یا موضوعی.
فلاسفه اسلامی فلسفه را مشتمل بر تمامی دانش های عقلی کرده اند، اما قرآن کریم چه نظری دارد؟
سوال: آیا بین «حقیقت» و «واقعیت» تفاوتی هست؟ (نظر استاد): بله و این تفاوت فصل تمیز بین علم و فلسفه است. نظر یکی از دوستان: حق برای خداست و واقعیت آن چیزی است که ما ادراک می کنیم.
قرآن کریم: در آیات مختلفی علم را به عنوان «آگاهی و شناخت» می شناسد و تفاوتی بین شکل های مختلف و روش های وصول آن ها در آیاتی همچون «إن الله علیم بذات الصدور» س لقمان «یعلم ما فی الارحام» س لقمان «عالم بالغیب والشهاده» س زمر تفاوتی بین دانش های عینی ودانش های ذهنی وجود ندارد. سوال: منظور از دانش های عینی و ذهنی و مثال؟ فلسفه دانش ذهنی است، علم مدیریت عینی است، تاریخ عینی است.
از دیدگاه قرآن علم ذات و اشیا و امور پوشیده و پنهان غیب و حضور است و تقسیم بندی خاصی به معنای جدایی علم و فلسفه وجود ندارد و راه های کسب معرفت را (شناخت) را 6 روش تقسیم کرده است:
1. فانظروا الی... احساس و مشاهده و تجربه شناخت به تمام چیزهای جهان نسبت به مخلوقات
2. عقل و تحلیل های منطقی
3. تاریخ مدون و غیر مدون
4. فطرت و جدان
5. وحی و پیام الهی
6. کشف و شهود
«مثل الذین حملو التوره لم یحملو ها کمثل حمار یحمل افسارا»، «مثل کسانی که با خود تورات را حمل می کنند اما آگاهی و شناخت ندارند مثل حیوان چهارپایی است که بر پشت او کتاب می گذارند». چیزی نمی فهمند جز سنگینی بار آن را (اهمیت شناخت) قرن ها از نزول قرآن گذشته است!
امرزه نظر صاحبان فکر در مورد جدایی فلسفه از علم چیست؟ نظر افراد، صاحب نظران، فیلسوفان...در مورد جدایی فلسفه و علم چیست؟ فلسفه از علم جدا شده است (از نظر بسیاری افراد) این تفاوت از نظر چیست؟ تفاوت در نوع معرفت وسعت عمل و ثبات و روش. «نظر استاد: علم نسبی است»
تفاوت علم و فلسفه:
ـ نوع معرفت: معرفت فلسفه، معرفتی ذهنی است و علم شهودی و عینی
ـ دامنه وسعت عمل
ـ ثبات و روش
فلسفه کل نگراست و علم جزء نگر
سوال: آیا قوانین علمی مانند جاذبه هم نسبی است؟ بله قوی ترین آن ها هم نسبی است اما فلسفه
تفاوت های معرفت در علم و فلسفه: (بیش از این مواد زیر است)
معرفت، شناخت و اندیشیدن در علم و فلسفه
علم |
فلسفه |
شهودی و عینی (کیس استادی) جزء نگر بی واسطه (حرکت از جزء برکل) (از اجزاء و مشاهدات به نظر می رسیم)استقرائی واقعیت (مبتنی بر تجربه و شهودات) توصیفی ثبات ندارد محدود به زمان و مکان نسبی است ابطال پذیر |
ذهنی گسترده و کل نگر با واسطه قیاسی (در مسئله و مشکل به معلول ها می خواهیم برسیم) حقیقت (هرچیز) قضاوتی ثبات دارد در همه زمان ها و مکان ها کاربرد دارد (وسیع) قطعی است ابطال ناپذیر |
دسته بندی فلسفه: نظری، عملی.
نظری: ـ علیا، الهیات، متافیزیک، ماوراءالطبیعه
ـ وسطی، حساب و هندسه
ـ عملی، رفتار و کردار انسان، و پی بردن به شخصیت انسان
عملی: ـ اخلاق
ـ تدبیر منزل، اداره و سرپرستی جامعه و گروه (مدیریت)
ـ سیاست مدن، مسایل مربوط به جامعه، سیاست گذاری سیاست مداری حکومت جامعه
مدیریت در کدام حوزه فلسفی قرار می گیرد؟ فلسفه علمی، تدبیر منزل و سیاست مدن قرار می گیرد.
سوال تفکر و تعقل: هر دو بر وزن تفعل (تکرار یک عمل چه تفاوتی دارند؟)
تفکر: کنار هم قرار دادن داده ها ( مثلا میزان استرس در خوابگاه ها، مدیریت دانش در ....به چه میزان است). داده جمع می کنیم برای رسیدن به یک نظریه
تعقل: یک مرتبه بالاتر است یعنی با استفاده از ابزار حس، هوش یا عقل انسان بتواند استنتاج کند. تعقل مبتنی بر استدلال، استنتاج تجزیه و تحلیل است اما تفکر تنها گردآوری داده هاست.
جمع بندی: تفکر یعنی وسایل و ابزار را جمع آوری کردن ( و داده ها). تعقل سطح بالاتری از اندیشه است یعنی این وسایل را طبقه بندی کنیم که چه کاربردی دارند و برای چه کاری استفاده می شوند.
گستره عمل و کاربرد فلسفه:
(ماوراءالطبیعه)
موضوعات مورد بحث فلسفه: 1ـ متافیزیک. 2ـ شناخت شناسی، (مثل شناخت جهان، خدا و ذات احدیت و...). 3ـ منطق. 4ـ ارزش شناسی.
درباره نوع جهان (بالاتر از فیزیک) و کمکی که به فلسفه به علم می کند: 1ـ فلسفه انتظام گیتی بخش. 2ـ انسان. 3ـخدا. 4ـ شمارش عدد. 5ـ هستی شناسی.
متافیزیک به بحث های اساسی درباره جهانی که ما در آن زندگی می کنیم می پردازد و به پنج بخش تقسیم می شود:
1. فلسفه انتظام بخش گیتی: درباره نوع نظام و سازمان جهان بحث می کند، چگونه اجزاء و متعلقات آن به هم مربوط شده، گردش کرات و نظم و ترتیب و هماهنگی در کل نظام بین متغیرهای آن بوجود می آید خود به خود به مباحث کوچکتری تقسیم می شود اهم آن ها 1.مکان 2.زمان 3.اصل علیت.
عده ای زمان را مسئله ای عینی و خارجی به حساب می آورند و مصداق آن را عقربه های ساعت و تغییر احوال و نظایر آن می دانند و گروهی مانند کانت زمان را وابسته به مغز و فکر انسان می دانند و آن الگو و شکلی که افکار ما بر اساس آن عمل می کنند و آن را امر مستقل و خارجی به حساب نمی آورند و روشی که انسان خود را با بقیه جهان مرتبط می کند.
در رابطه با مکان تفکر آراء وجود دارد، گروهی آن را مستقل و عینی و گروهی آن را وابسته به وجود انسان می دانند.
اصل علیت (causality) هر چیزی جز ذات خداوند معلول است و فقط خداوند علت العلل است.
(علل و اصول چهارگانه و کاربرد آن در نظام و سازمان چگونه است؟)
یکی از بخش های پر اهمیت فلسفه انتظام گیتی بخش است (اصل علیت) که علت پیدایش امور (کارها، فعالیت هاو...) و پدیده ها را مورد سوال قرار می دهد.
اگر بگوییم چه کسی این جهان را خلق کرده است در واقع یک سوال فلسفی مطرح کرده ایم (همان بحث حقیقت مطرح می شود) که بایستی با استفاده از اصل علیت پاسخ دهیم. اما این پاسخ از دیدگاه فلاسفه الهی و مادی متفاوت است.
علیت رابطه بین دو چیز را مورد توجه قرار می دهد و نکته مهم اینکه هر علت، معلول یا معلول های خاص و هر معلول، علت یا علت های خاص و ویژه خود را دارد؛ یعنی هر علت نمی تواند مبدا معلول دلخواه باشد.
زمانی ذهن می تواند بدون وجود علت و معلول رابطه بین علت و معلول را حس کند، مثال: اگر جایی از بدن بر اثر آتش بسوزد و بعد از مدتی اثر زخم بهبود می یابد در حالیکه نه زخم و نه آتش وجود دارد اثر سوختگی آتش و زخم را به یاد خواهد آورد. گاهی وقت ها بدون دیدن اثر و آزمایش کردن بر اثر تجربیات و معلومات و نقل قول ها می تواند رابطه بین دو پدیده را در ذهن خود جای دهد. بدین ترتیب هر آزمایش و تجربه ای که در ذهن انسان جای نگرفته باشد و ذهن ارتباط متغیرهای آن تجربه را در خود جای نداده باشد به عنوان معرفت به حساب نخواهد آمد. هرجا کسی وجود چیزی را درک کند و به آن علم پیدا کند و ماهیت و خصوصیات آن را بشناسد بدون تردید به آثار و معلومات او نیز پی خواهد برد. برای بیان این نظر دو دلیل ارائه می کنند. پس دانشمندان اشاره می کنند هرگاه کسی وجود چیزی را ادراک و به آن علم پیدا کند و ماهیت و خصوصیات آن را بشناسد بدون تردید به آثار و معلومات او نیز پی خواهد برد به دو دلیل: 1ـ معرفت کامل به هرچیز عبارت از ادراک ماهیت وجود و لوازم آن. 2ـ ضرورت علم و شناخت به معلول، علم به علت است. «شناخت و معرفت به سوزانندگی، علم به آتش است».
جمع بندی: علت موقعی علت است که معلول داشته باشد و معلول هر چیزی بدون وجود علت ممکن نیست. بنابراین مبحث علیت که از بخش انتظام گیتی بخش است کاربردهای علمی و فلسفی دارد و در سازمان می توانیم بحث علیت را در خدمت مدیریت قرار دهیم.
مثال: در مدیریت سازمان شناخت و تحلیل سیستم ها بوسیله اصل علیت انجام می گیرد، سیستم یعنی یک کل که متشکل از اجزاء است. رابطه بین جزء و کل رابطه علت و معلول است.
اینکه می گوییم هر سیستم مجموعه ای از عناصر و عوامل وظیفه مند و به هم مربوط است که با همکاری و هماهنگی به اهداف معینی می رسند در حقیقت بحث علت ها و معلول هاست به همین ترتیب موضوعات سازماندهی، برنامه ریزی، رفتارسازمانی و...نکات فراوانی از کاربرد اصل علیت را در بر دارند. تقسیم علل به علت های اولیه و ثانویه، مستقیم و غیر مستقیم (با واسطه و بدون واسطه) کلی و... می توانند در نگرش سیستمی...
«پایان»
- ۹۴/۰۸/۰۶
خسته نباشید اقای روزبه کارتون عالی بود